اشعار محمد ارجمند

  • متولد:

با سنگ، پای بیعت او مهر می زدند / محمد ارجمند

 کارش میان معرکه بالا گرفته بود

‏شمشیر را به شیوه ی مولا گرفته بود

 

‏تنها میان مردم بیعت فروش شهر

‏انبوه کینه دور و برش را گرفته بود

 

‏دلواپس غریبی امروز خود نبود

‏امّا دلش به خاطر فردا گرفته بود

 

‏دیدی که از ارادت دیرینه ی حسین

‏یک کوفه زخم در بدنش جا گرفته بود؟

 

‏با سنگ، پای بیعت او مهر می زدند

‏باور نکرد از همه امضا گرفته بود

 

‏این شهر خواب بود و ندانست قدر او

‏او شب برای مردمش احیا گرفته بود

 

‏جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی

‏آن شعله ها برای همین پا گرفته بود

 

1732 0 5